رمان «بابا گوریو» اثر انوره دو بالزاک
نوشته شده توسط : Kloa

رویکردی فلسفی و نمادین
۱. خانه‌ی ووکر؛ آزمایشگاه روح انسان
خانه‌ای که شخصیت‌ها در آن زندگی می‌کنند، خود به نمادی از جامعه مدرن بدل می‌شود. در آن، انسان‌ها مانند حیوانات در قفس‌هایی جداگانه، نظاره‌گر زوال یکدیگرند. بالزاک این محیط را همانند تئاتری ترسیم می‌کند که نقش‌ها از پیش تعیین‌شده‌اند. مرز میان شرافت و فریب، چنان باریک است که گاه کسی نمی‌فهمد کی سقوط کرده. پاریس نه شهری بیرونی، بلکه آیینه‌ای از درون انسان‌هاست.

۲. بابا گوریو؛ نماد عشق بی‌قید و شرط
بابا گوریو نماینده عشقی است که هیچ حسابگری در آن نیست. او، همچون یک قدیس، رنج می‌کشد اما لب به شکایت نمی‌گشاید. شخصیت او یادآور ایثار مسیح‌گونه در دنیایی است که دیگر ایمان را به رسمیت نمی‌شناسد. عشقش به دختران، حتی در نبود پاسخ، به حقیقتی مقدس بدل می‌شود. این پیرمرد، نمادی از انسانیتی است که در حال انقراض است. قربانی بزرگ جهانی است که به بهای سود، احساس را نابود می‌کند.

۳. ووترن؛ تجسد شیطان در لباس موعظه
ووترن با لبخند و کلمات شیرین، پیشنهاد گناه می‌دهد. او نماد وسوسه است؛ همان وسوسه‌ای که در دل مدرنیته پنهان شده است. در سخنان او حقیقتی تلخ وجود دارد: عدالت افسانه است، قدرت قانون را می‌سازد. اگر گوریو پیام‌آور عشق است، ووترن پیامبر نیهیلیسم است. دو نیروی متضاد، در یک خانه، برای تصاحب روح راستینیاک می‌جنگند. انتخاب، میان ایمان و انکار است.

۴. دختران گوریو؛ قربانیان یا خائنان؟
دل‌فین و آنستاز، بیش از آن‌که بی‌رحم باشند، محصول زمانه‌ی خود هستند. آنان یاد گرفته‌اند که تنها راه بقا، بریدن از گذشته و عشق است. در نگاه فلسفی، آن‌ها قربانیان ساختار طبقاتی‌اند که از زن‌ها قربانی و ابزار می‌سازد. آن‌ها عشق را نادیده نمی‌گیرند؛ بلکه نمی‌توانند آن را بفهمند. این دو زن، مظهر گم‌گشتگی انسان در دنیایی‌اند که معناهای اصیل را فراموش کرده است.

۵. راستینیاک؛ از سادگی تا آگاهی
راستینیاک قهرمانی کلاسیک نیست، بلکه انسانی مدرن است که باید معنای خودش را بسازد. او در مسیر انتخاب قرار می‌گیرد: اخلاق یا موفقیت؟ در نهایت تصمیم می‌گیرد به جای فرار، با دنیای بی‌رحم روبه‌رو شود. این انتخاب، گرچه شاید اخلاقی نباشد، اما واقعی است. او از توهم عدالت خارج شده و به حقیقت قدرت وارد می‌شود. قهرمان فلسفی ما، حالا آگاه است، نه معصوم.

۶. مرگ گوریو؛ مرثیه‌ای برای انسانیت
مرگ بابا گوریو نه یک اتفاق، که نقطه‌ی پایانی بر دوره‌ای از ارزش‌هاست. او می‌میرد، بی‌آن‌که چیزی از دنیا بخواهد، و تنها آرزویش دیدن دخترانش است. اما آن‌ها نمی‌آیند، و با نبودشان، گویی عشق نیز در این جهان به پایان می‌رسد. بالزاک با مرگ گوریو، مرثیه‌ای می‌نویسد برای جهانی که انسان در آن دیگر مقدس نیست. پایان داستان، آغاز عصر تازه‌ای است: عصر پول، قدرت و بی‌عاطفگی.

 





:: بازدید از این مطلب : 5
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : دو شنبه 29 ارديبهشت 1404 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: